!این صفحه فعلن در وضعیت آزمایشی قرار دارد

2014/11/08

گزارش تظاهرات کارگری در بروکسل ۶ نوامبر ۲۰۱۴

گزارش از کمیته ­ی جوانان بلژیک
مساله؛ تعویض دولت­های سرمایه­ داری نیست! مساله؛ کلیت سیستم سرمایه­ داری است! طبقه­ ی کارگر برای رهایی خود و بشریت باید انقلاب کند!
خبر تظاهرات بزرگ کارگران در روز پنج‌شنبه ۶ نوامبر در پایتخت اتحادیه‌ی اروپا (مرکز ثبات و امنبت سوسیال‌دمکراسی در اروپا) و درگیری آنان با پلیس در صدر اخبار به چشم ‌می‌خورد. بیش از ۱۲۰ هزار نفر در اعتراض به سیاست­های دولت دست راستیِ جدیدِ بلژیک به خیابان آمده و از ایستگاه قطار شمالی راه­پیمایی را آغاز و پس از گردش در خیابان­های اصلی شهر، در برابر برج ایستگاه قطار جنوبی توقف کردند. این راه­پیمایی با فراخوان سندیکاهای کارگری و احزاب چپ سازماندهی شده بود و اعتراضی در برابر سیاست­های دولت جدید بود. از چند هفته پیش، دولتی بر سر کار آمد که از ائتلاف احزاب لیبرال، ناسیونالیسم و دموکرات مسیحی در بخش­های فلامان و والونی در بلژیک تشکیل شده است. حزب سوسیالیست که تا چند هفته قبل ریاست دولت را در اختیار داشت، از همراهی با این ائتلاف و سیاست­های آن خودداری کرد و عملا در اپوزیسیون قرار گرفت. دلیل اصلیِ‌ عدم ائتلاف حزب سوسیالیست با احزاب فوق؛ سیاست­های ریاضت اقتصادی بود که از سوی احزاب فوق لازم ­الاجرا و فوری قلمداد شده است و از نظر حزب سوسیالیست باید تدریجی به­ پیش برده شود!
ما اعضای کمیته­ ی جوانان بلژیک نیز تصمیم داشتیم در این تظاهرات شرکت نماییم اما با توجه به اهداف رفرمیستی و اکونومیستی این حرکت، تصمیم گرفتیم تا ضمن حمایت از خشم و اعتراضِ‌ به حق مردم، با سیاستِ‌ سازماندهنده­ گان برنامه مرزبندی نماییم یعنی با بردن بحث و شعار انقلاب به میان آن­ها راه دیگری را نمایندگی کنیم. هرچند ماهیت این نوع اعتراضات مانند سایر کشورهای پیشرفته­ ی سرمایه­داری یکسان است و مبارزات کارگری در این کشورها به شدت به اکونومیسم آغشته است،‌ اما رویکردِ‌ برخورد کمونیست­ها به این مبارزات، اهمیت زیادی در نتیجه‌ی نهایی آن دارد. برای ما صحنه ­ی موجود، عرصه ­ی مبارزه­ ی طبقاتی است و این­که تمام احزاب بورژوایی - چه آن­ها که تازه به قدرت رسیده ­اند و چه آنانی که تا دیروز در قدرت بودند ولی امروز در اپوزیسیون هستند- در تلاش هستند تا پرولتاریا را با خود متحد سازند. درواقع اتحاد خود با پرولتاریا را حفظ کنند. وجود سندیکاهای سازش­کار و قشر کارگر اشرافی و کماکان یک طبقه­ ی متوسط گسترده نیز سطح چنین مبارزاتی را در محدوده­ ی تنگِ چانه ­زنی محصور می­ کند. اما وظیفه ­ی کمونیست­ها بُردن بحث آگاهانه به میان کارگران،‌ تکیه بر استواری آن­ها و گرداندنِ جهتِ محدودِ مبارزات صنفی به سوی مبارزات رادیکال انقلابی است. از نظر ما بدون شعار انقلاب و پیوند مسائل مربوط به ریاضت اقتصادی در بلژیک با کلیت سیستم سرمایه ­داری، و جدل بر سر ساختنِ جنبشی برای انقلاب؛ شرکت در این مبارزات اهمیتی ندارد! با این ایده خود را برای شرکت در برنامه آماده ساخته و شعاری با این مضمون بر روی یک باندرولِ سرخ نوشتیم: مساله؛ تعویض دولت­های سرمایه­ داری نیست! مساله؛ کلیت سیستم سرمایه­ داری است! طبقه­ ی کارگر برای رهایی خود و بشریت باید انقلاب کند!
از پیش از ساعت ۱۰ جمعیت از نقاط مختلف کشور وارد بروکسل می‌شد. هرچند وسایل نقیله‌ی عمومی در اعتصاب بودند اما قطارها و متروها در خدمت به رساندن شرکت‌کنندگان به محل فعال بودند و بلیط قطارها به بروکسل به شکل نیم‌بها پیش فروش شده بود. از صبح زود شرکت کنندگان با ابتکارعمل‌های مختلف و متنوع و شعارهای خود وارد ایستگاه قطار می‌شدند و به علت تراکم جمعیت اجبارا و به سرعت به خیابان می‌رفتند. فعالین سندیکا و کارگران از همان مدخلِ ایستگاه، شعار دادن را شروع کرده بودند و با زدن ترقه و بمب‌ّهای صوتی فضای پرهیجانی ایجاد می‌کردند و پلیس هم به هیچ عنوان قدرت مداخله نداشت. مردی با یک آکاردیون موزیک «انترناسیونال» را می‌نواخت (برخیز ای داغ لعنت خورده! دنیای ...) جوانان و نوجوانان با شعارهای خلاقانه در مورد آینده‌ی شغلی‌شان با حرارت با دیگران بحث می‌کردند و این فضا را هر چه بیشتر سیاسی می‌کرد. جوانی در اعتراض به افزایش سن بازنشستگی تا ۶۷ سالگی تابوتی را به تن کرده بود و نوشته بود بازنشستگی. اعضای سندیکا هم با حرارت شعارها و کلاه و گوشی (برای مقابله با سروصدای بالای انفجار) و... را بین اعضا تقسیم می‌کردند. پیرمردی با لباس ارتش سرخ شوروی عبور کرد و به ما گفت عکس من را برای پوتین بفرستید و بگویید اسم من هم ولادمیر است اما هنوز انقلابی‌ام. جمعیت به قدری زیاد بود که تا ساعت ۱۳ هنوز خروج افراد از ایستگاه شمالی ادامه داشت در حالی که ابتدای صف تظاهرات نزدیک به ۷۰ درصد مسیر تظاهرات را پیموده بود. برای ما هم مسجل بود که با این جمعیت انبوه بسیار سخت خواهد بود که بتوانیم شعار خود را به گوش تعداد هرچه بیشتری برسانیم. از این رو در ابتدای راه­پیمایی تصمیم گرفتیم که در جای­جای مسیر در کنار صفوف فشرده­ی معترضین، در یک محل مناسب توقف کرده و شعار خود را بر دست بگیریم. تصمیم درستی بود. کارگران و اقشار مختلف مردم عکس‌العمل‌های متفاوتی نشان می‌دادند ولی عمدتا بسیار خوشحال و هیجان‌زده می‌شدند. بسیاری از شعار ما عکس می­ گرفتند،‌ بعضی‌ها به کنار ما آمده و از اهمیت یک انقلاب واقعی می­گفتند، برخی دیگر با خوشحالی مُشت خود را به علامت پیروزی و انقلاب بالا می­بردند و کارگران بندر آنتورپن نیز در همبستگی با شعار ما و انقلاب یک بمب صوتی در مقابل باندرول ما منفجر کردند و... فضایی بسیار دلنشین و پر از انرژی بود. بحث­های خوبی هم درمی­گرفت؛ برخی می­گفتند که با بخش اول شعار توافق دارند ولی با انقلاب نه! و ... در میانه­ی مسیر احزاب پ ت ب (حزب کارگران بلژیک) و سندیکای مسیحیان پودیوم­ هایی برای سخنرانی برپا کرده بودند. وقتی رهبر حزب پ ت ب در پی چانه­زنی با دولت اعلام ‌کرد که کارگران که با حمایت حزبِ او، حق خود را می توانند بگیرند؛ ما شعارمان را در مقابل پودیوم او و بحث­هایش باز کردیم و بازهم شاهد برخورد شاد و مثبت مردم بودیم. تا انتهای مسیر با همین فرم از کار ادامه دادیم تا به پایان راه­پیمایی رسیدیم. اما ... نقطه ­ی پایان تظاهرات برای نیروهای رادیکال، شروع تازه­ای بود! زمانی­ که از ایستگاه جنوبی قطار خارج می‌شدیم،‌ یک موتور پلیس را در حال سوختن دیدیم. با سرعت به سمت سربالایی خیابان رفته و به جمعیت اندک و معترضی پیوستیم که در حال سوزاندنِ سطل آشغال­ها و واژگون ساختن تابلوها و ... به­ منظور سنگرسازی بودند. در 50 متریِ ما، صف طویلی از پلیس ضدشورش با ماشین ­های آب‌پاش قرار داشتند. پلیس با استقرار در یک میدان (پورت دُ هال) مسیرِ حرکت جمعیت معترض به سمتِ‌ محله­ ی سنت­ ژیل را بسته بود و تراکم جمعیت را به سمت ایستگاه جنوبی قطار محدود کرده بود. ترکیب جمعیت متنوع بود و دايما هم نیروهای جدیدی به آن می ­پیوستند اما مرکز قابل اتکا و هدایت­ کننده­ ی جمعیت کارگرانِ بندر آنتورپن و کارگرانِ صنایع فولادِ شارلوآ بودند که با لباس­های کار و کلاه ایمنی، ماسک، عینک کار و ... در حال مبارزه بودند. مشخص بود که کارگران کاملا برنامه‌ریزی شده و سازمان یافته با پلیس درگیر شده‌ و تدارک کافی هم دیده‌اند. با این­که چهره­ها با شال و کلاه پوشیده شده بود اما با آن‌ها احساس غرابت داشتیم. برخی رفقای آنتی­فا به شدت در تلاش بودند که امکاناتی برای حمله به پلیس به­ دست آورند،‌ برخی از دانشجویان، معلمین و هنرمندان در کنار این جمعیت مشغول فیلم و عکس­گرفتن و بحث با افراد بودند، حضورِ تعداد زیادِ دانش­­آموزان و بویژه دختران چشمگیر بود. اما آنچه توجه ما را به خود جلب می­ کرد تجربه­ی زیادی بود که کارگران بندر آنتورپن و فولاد شارلوآ داشتند و آن­را در اختیار جوانان می­ گذاشتند. چه در زمینه­ی ساخت باریکادهای خیابانی و چه برای پرتابِ‌ سنگ و بطری به سوی پلیس و چه در کمک به جوانان در خُرد کردنِ‌ بلوک­های سنگی برای کسب امکانات. حضور کارگران در صف اول مبارزه و مقاومت‌شان، انرژی فراوانی به همه می ­داد. خصوصا زمانی که تا چند قدمی پلیس می‌رفتند و یا مستقیما آجر و سنگ به سمت سپر پلیس‌های ضد شورش که در صفوف طویل، بلوار را مسدود کرده بودند پرتاب می‌کردند و ترسی از باتوم و دستگیری نداشتند. در مقابل فشار پمپ‌های آب‌پاش می‌ایستادند و دیگران را هم دعوت به همراهی می‌کردند. زمانی که فشار آب جمعیت را از جا می‌کند و پرتاب می‌کرد دوباره خود را سازماندهی می‌کردند و تعدادشان بیشتر می‌شد. ما نیز عمدتا سعی کردیم از مقاومت کارگران در مقابل پلیس حمایت نماییم و تجربیات‌مان در مقابله با سرکوب را با آنان به اشتراک بگذاریم و در باریکادسازی و کمک ­رسانی به زخمی­ها همراه شویم. جوانان عمدتا فاقد تجربه­ ی عملی قبلی بودند. این موضوع وقتی روشن شد که حملات شدید و مدوامِ پلیس با گاز اشک­ آور تعدادی مصدوم به جا گذاشت. شدت و میزان گاز اشک ­آور به حدی بود که بسیاری از حال رفته و یا کنترل خود را از دست داده و به زمین می­ افتادند. یکی از ما به انتقال مصدومین به کنار آتش یاری می‌رساند و رفیق دیگری به ­سرعت وارد یک رستوران شده و با یک بطری سرکه بازگشت. جوانان نمی ­دانستند چرا باید از سرکه استفاده کرد! و یا نمی ­دانستند که دود آتش و سیگار می‌تواند در این مواقع موثر باشد. اما این همه ­ی داستان نبود. جوانان و کارگران خشمگین بعد از استنشاق گاز اشک‌آور و تحریکات پلیس، حداقل ۷ ماشین را به آتش کشیدند، اما ظاهرا هیچ استراتژی برای ادامه مبارزه نداشتند و هدف؛ به مصاف طلبیدن موقت پلیس بود.
این در حالی بود که هنوز حداقل ده ­ها هزار کارگر و معترض که در چند صدمتریِ‌ پشت سر ما، در ایستگاه قطار مستقر بودند؛ به دستور سندیکا و برگزارکننده­گان به میدان درگیری نزدیک هم نمی­ شدند. پلیس هم تلاش داشت به هیچ عنوان باعث عقب‌نشینی جمعیت به سمت ایستگاه نشود. در هر حال با پایان یافتن تجمع اصلی و سوار شدن اکثر کارگران به قطار و ترک بروکسل؛ پلیس هم حمله ­ی نهایی خود را تدارک می‌دید. کارگران استوار و جوانان خشمگین متوجه این شرایط شده و برای یک دور تازه تجدید قوا نمودند. برخی از جوانان با کندن حفاظ­ های اطراف خیابان،‌ جع ­آوری مبلمان­های درون یک کامیونت، کندن چتر بزرگ و چرمیِ‌ یک پمپِ بنزین و قطعاتی از چند تابلو و ... به سمت باریکاد اصلی رفته و به سرعت آن­ قطعات را در کنار هم چیده و چتر چرمی را روی آن کشیدند. همه برای حمله دیگری آماده شدیم. هنوز در حال کار بودیم که سیل گاز اشک­آور به سمت ما باریدن گرفت. کارگرانِ دستکش به ­دست، آن­ها را برداشته و به سمت پلیس برمی­ گرداندند و سایرین نیز با شوت کردنِ آن­ها سعی داشتند مسیر حرکت خود را از گاز پاک کنند. سه ماشین آب­پاشِ روبه­ روی باریکاد بطور همزمان به سمت آن آب می‌پاشیدند و تلاش ما برای حفظ باریکاد و حمایت از یکدیگر برای استوار ماندن در برابر فشار آب، بی­ نتیجه ماند. زنجیر حمایت ما باز و باریکاد نیز متلاشی شد، برخی از جوانان و چند کارگر با فشار آب به کناری پرتاب شده و دیگران سرتاپا خیس و ضرب­دیده تلو تلو می­ خوردند، اما هنوز چند زن جوان در برابر آب پاش­ها سرپا بودند و پلیس را تحقیر می­ کردند. تا به­ خود آمدیم، دوباره باران گاز اشک­آور بود که فضا را پُر کرده بود و صدای سرفه و تهوع می ­آمد. پلیس­ ها با آژیر و سر و صدای فراوان به سمت جمعیت هجوم آوردند؛ هر کسی به کوچه یا خیابانی می­ دوید. دیگر جمعیتی نبود و این در واقع به معنی از دست دادن خیابان پس از چند ساعت مبارزه بود. پلیس به ­دنبال جمعیت می­ دوید و تمام مسیرها و خیابان­های اطراف پُر از ماشین­های پلیس ضدشورش بود. هلیکوپترهای پلیس هم از ساعت‌ّها پیش بالای سر جمعیت می­ چرخیدند. آخرین مقاومت، کمک­رسانی به مصدومینِ گاز فلفل و گازاشک ­آور بود؛ اما تا پاسی از شب مبارزات پراکنده با پلیس ادامه داشت.
شرکت در این تظاهرات تجربه ­ی مهمی بود بویژه این­که از ترکیب مبارزاتی خوبی برخوردار بود. ترکیب یک اعتراض توده‌‌ای عظیم با مبارزات کارگران رادیکال و حضور معترضینی که می‌دانستند چرا به این مبارزه پیوسته‌اند یا از حقانیت آن دفاع می‌کنند؛ حتی در متد مبارزاتی نیز یاری­رساندن به یکدیگر، هم­سو ساختنِ مبارزه و حمله و عقب ­نشینی خود با عمل دیگران، اتکا بر دخالت­دادن هرچه بیشتر مردم و نه فقط زهرچشم گرفتن از پلیس و حضور کارگرانِ آگاه و اقشار مترقی که مخالف سندیکاهای سازش­ کار و ضد سرمایه ­داری بودند، نقطه­ ی قوت این مبارزه بود.
خوشبختانه مبارزه ادامه دارد و در روزهای آینده، ۹ نوامبر تظاهرات ضدفاشیسم در بروکسل (بلوار استالینگراد به سمت ایستگاه جنوب بروکسل) و در ماه دسامبر نیز دو اعتراض و یک اعتصابِ‌ سراسری برگزار خواهد شد. امیدواریم که آتشِ مبارزه طبقاتی در کشورهای دیگر و بلژیک شعله ­ور شده و نسل جدیدِ مبارزان را روانه ­ی میدان سازد. در هر حال در این میان،‌ کمونیست­ها باید وظیفه­ ی اصلیِ خود را به دوش گرفته و درس­ های تاریخی خود را مرور کنند. هدف ما؛ شرکت در جنبش­های مبارزاتی و افزایشِ غلظتِ‌ رادیکالیسمِ آن­ها نیست، هدف ما انقلاب کردن است و برپاساختنِ جامعه­ ای بنیادا متفاوت. هدف ما کمونیسم است. این را باید با تمام قوا تبلیغ و ترویج کنیم. بدون این هدف، شرکت ما در چنین مبارزاتی ـ چه بصورت فردی و چه متشکل – با درجه­ی بالایی از رادیکالیسم؛ به تقویت جریان خودبه‌خودی و دنباله­روی از خشم توده­ها خواهد انجامید و آگاهانه نخواهد بود!

زنده­ باد همبستگیِ انترناسیونالیستی
زنده­ باد انقلاب
زنده ­باد کمونیسم

(تا لحظه ی ارسال گزارش باخبر شدیم که ۶۶ اتوموبیل آسیب دیده که ۱۱ تای آنها آتش گرفته اند. ۳۰ مامور پلیس زخمی شده که حال دو نفر وخیم است. ۲۰ نفر از جوانان هم دستگیر شده اند)
تعدادی از تصاویر:



















































به اشتراک گذاشتن